نوحه دفن بدن سیدالشهدا(ع)
موضوعات مرتبط: دفن شهدای کربلا
برچسبها: نوحه دفن بدن سیدالشهدا(ع) مهدی وحیدی
غلامرضا سازگار
بنی اسد متحیّر، ستادهاید همه
چرا به بحر تفکر فتادهاید همه
برای دفن شهیدان کربلا، زن و مرد
ز خانه سر به بیابان نهادهاید همه
کسی نبود که رو سوی این دیار نهد
خـدا تمـام شما را جـزای خیر دهد
بنی اسد نگرید این خجسته تنها را
ستارگان زمین، ماه انجمنها را
نصیبتان شده قدر و سعادتی امروز
شما به خاک سپارید این بدنها را
به هـر بدن که رسیدید احترام کنید
به زخم نیزه و شمشیرها سلام کنید
بنی اسد تن انصار رو به روی شماست
که دفن پیکرشان، جمله آرزوی شماست
کمک کنید در این سرزمین پیمبر را
نگاه مادر ما فاطمه به سوی شماست
اگـر شمـا، نشناسید این بدنها را
معرّفی کنم، این پاره پاره تنها را
بنی اسد همه رو سوی قتلگاه کنید
به پیکری که بوَد غرق خون نگاه کنید
به مصحفی که شده آیهآیه گریه کنید
ز آه خود، رخ خورشید را سیاه کنید
تنی کـه ریخته از هم چگونه بردارید
کمک کنید، که یک قطعه بوریا آرید
بنی اسد تن پاک برادرم اینجاست
که عضوعضو وجودش ز هم جداست جداست
هر آنکه دید ورا گفت این رسول خداست
کمک کنید که این جان سیدالشهداست
دل حسین نـه تنها گسسته از داغش
پس از پدر کمر من شکسته از داغش
بنی اسد نگهم بر دو شاخۀ یاس است
بر آن نشانه لبهای سیّدالناس است
به احترام بگیرید هر دو را سردست
ادبکنیدکه این دستهای عباس است
نه دست مانده به جسم مطهرش نه سری
خــدا بـه مـادرش ام البنین کند نظری
بنی اسد گل صدپارهای، در این چمن است
شهید بی زرهی، پارهپاره پیرهن است
ادب کنید که این ماه سیزده ساله
پسرعموی عزیزم، سلالۀ حسن است
به تیر و نیزه تن پارهپارهاش سپر است
ز حلقههای زره، زخمهاش بیشتر است
بنی اسد بدنی پشت خیمه مدفون است
دل رباب و دل فاطمه بر او خون است
مزار اوست همان روی سینه پدرش
ز خون او گل روی حسین گلگون است
هنوز هست به سوی حسین دیده او
سـلام «میثم» بــر حنجـر بریـده او
غلامرضا سازگار
ما برای دفن شاه کربلا آمادهایم
رو به سوی قتلگاه و علقمه بنهادهایم
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
یک بدن صد پاره از شمشیر و تیر خنجر است
این گل دامان لیلا یا علی اکبر است
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
یک بدن بیدست و سر مانده کنار علقمه
مثل مادر اشک ریز و در عذایش فاطمه
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
سیزده ساله گلی افتاده در دریای خون
از حنای خون شده سر تا به پایش لالهگون
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
لالهها پیداست اما غنچه پرپر کجاست
پیکر سرباز ششماهه علیاصغر کجاست
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
جسم یاران حسین ابن علی بر روی خاک
از دم شمشیر و خنجر قطعه قطعه چاک
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
از کنار علقمه آید صدای زمزمه
میچکد بر جسم ثارالله اشک فاطمه
یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
غلامرضا سازگار
مقام قرب خدا یا بهشت اهل ولاست
بهشت اهل ولا یا زمین کرب و بلاست
ورق ورق شده هفتاد و دو کتاب خدا
به هر ورق که زدم تیغ آیه ها پیداست
بنی اسد متحیر اِستاده اند همه
سکوت کرده ولی در سکوتشان غوغاست
نه سر بُوَد به تن کشتگان، نه تن سالم
نه ازغلام، نه مولا، نشان در آن صحراست
زکوفه اشک فشان یک سوار می آید
به نینوای وجودش نوای یا ابتاست
گشوده لب که الا ای موالیان حسین
مرا شناخت بر این لاله های باغ خداست
کنار هم بدن قطعه قطعه ی انصار
حبیب و مسلم و جون و بریر و عابس ماست
کنار علقمه افتاده پیکری بی دست
که چشم تشنه لبان از خجالتش دریاست
به اشک دیده بشویید زخم هایش را
که حافظ حرم و میر لشکر و سقاست
به قلب معرکه خون می دمد زگودالی
که در میانه ی آن جسم یوسف زهراست
به زیر خنجر و شمشیر و تیر و نیزه و سنگ
برهنه پیکر صد چاک سید الشهداست
میان این شهدا گشته قطعه قطعه تنی
که یاس سرخ حسین است و لاله ی لیلاست
غلامرضا سازگار
این جا نگـارخانـه گلهــای پـرپـر است
این جا بهشت سرخ بدنهای بیسر است
حیـران ستـادهاید چــرا ای بنـیاســد
امـروز روز دفــن عزیــز پیمبــر است
من میشنـاسم ایـن شهـدا را یکی یکی
سرهایشان اگر چـه بریـده ز پیکـر است
این پیکـر حبیـب بــوَد، این تـن زهیر
این مسلمبنعوسجه، این عون و جعفر است
این پیکـری کـه مانده به گودال قتلگاه
قـرآن آیــه آیــۀ زهــرای اطهـر اسـت
این زخمها که مانده بر این نازنین بدن
آثار تیر و نیزه و شمشیر و خنجر است
دارد دو زخم بـر کمـر و بر جگـر نهان
زخمی که هر دو باعث قتل مکرر است
داغ بــرادر آمــده یـک زخـم بـر کمر
زخمی که مانده بر جگرش داغ اکبر است
نتـوان شمـرد زخم تنش را به دید چشم
از بس که جای زخم روی زخم دیگر است
این پیکـر گسیخته از هـم از آن کیست؟
این است آن علـی که شبیـه پیمبر است
چیـزی نمانــده از بـدن پــارهپــارهاش
زخـم تنش ز پیکـر بـابـا فـزونتـر است
ایـن جسـم پـاره پـاره دامــاد کربـلاست
کو را عروس، نیزه و شمشیر و خنجر است
پیراهـن زفــاف، زره گشتــه بــر بــدن
بـاران تیـر: لاله، حنـا خـون حنجر است
یک کشته دفن گشته همین پشت خیمهها
نامش علیست ذبح عظیم است و اصغر است
بـا هـم کنیـد رو بـه سـوی نهـر علقمـه
آنجـا تـن شـریف علمــدار لشکــر است
دست و سـرش جداست ولی مثـل آفتاب
در موج خون بـه دشت بلا نورگستر است
«میثم!» مزار این شهدا در دل است و بس
زیـرا کـه دل مقـام خداونـد اکبــر است